دل نوشته های یک پسر خوب

تا نرم و نازک هستند درشتی کنند و چون درشت شوند نرمی و لطافت

دل نوشته های یک پسر خوب

تا نرم و نازک هستند درشتی کنند و چون درشت شوند نرمی و لطافت

شاهکار من یا شازده کوچولو ؟؟؟

 روزهایی که رنگ میبازن مثل برگهای پائیزی 

آدمهایی که در خودشون میپیچن مثل کلاف سردرگم 

چهرههایی که وحشتناک از کنارت میگذرن 

حتی شب هم وحشت میکنه و دلهره داره  

باز خورشید طلوع کرد تا باز هم آدمها در کلاف خودشون بپیچند 

کسی رو میشناختم که آخر در کلاف سردرگمی خود گم شد 

خدا رو احساس میکنم در پس تاریکی

 

 

واقعا که ، اینم سوغات بود آوردی 

ما رو باش کلی نشسته بودیم تا سوغاتت رو نشون بدی 

اعصابم رو خورد کرد ، نمیدونم چرا اینطوری باهاش برخورد کردم  

کمی تنهاش گذاشتم تا شاید کمی آروم بشم از خونه زدم بیرون 

وقتی برگشتم یه فاجعه بزرگتر اتفاق افتاده بود ، تازه به عمق ماجرا پی بردم

تمام باغچه کچل شده بود ، حتما تقصیر سوغات شازده کوچولو بود

نمیدونم باید خوشحال میشدم یا ناراحت

شازده کوچولو زل زده بود بهم ، فقط زل زده بود   

شایدم تقصیر خودم بود که داستانشو براش خونده بودم 

آخه سوغات برام یه گوسفند آورده بود

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 http://wetboy.blogsky.com/

سلام علیکم علیکم علیکم سلام

چه سوغاتی خوبی!

من عاشق حیواناتم

سلام دوست من

تا اینجای کار که سوغاتش خوب نبوده ، امیدوارم بهتر از الانش بشه

tooooooooooooooooooo

منم یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 http://mitoonam.blogsky.com/

سلام
بعد از انتظار برای سوغاتی گوسفندآورده
دستش درد نکنه
عیبی نداره
دنیا رو باید با گوسفندهاش پذیرفت
شازده کوچولو همین کارا رو میکنه که جهانی شده

سلام دوست من

اره والا نمیدونم چیز قحطی بود
ولی به هر حال شاید باهاش کنار اومدم
خوب شازده کوچولو هستش دیگه

محمد یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:24 http://wetboy.blogsky.com/

سلام عزیز دل

من هیچ وقت تو عمرم هیچ دختری رو نخواستم و نخواهم خواست

سلام دوست من

به هر حال این یه چیز شخصیه ، ولی نترس برو جلو

شازده کوچولو پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:15 http://lepetitprince.blogsky.com/

اگه گوسفندا نبودن دنیا ی چیزی کم داشت!‌شایدم خیلی چیزا!‌ من دیوونه گوسفندهام!

سلام دوست من

زندگی بدون گوسفند هیچ لذتی نداره

سارا پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:19 http://paize-zendegi.blogsky.com

چهرههایی که وحشتناک از کنارت میگذرن

حتی شب هم وحشت میکنه و دلهره داره
قشنگ احساس و در لباس کلمات میاری!
من الان خدام در پس تاریکیه! من نمی دونم چه جوری باید بهش برسم! ببین شازده کوچولو چی می گه؟!

سلام

ممنون

ش.ک
خدا رو فقط میشه توی تاریکی پیدا کرد ، اونجایی که هیچ امیدی نیست
اون خودش میاد فقط توی تاریکی ، چشماتو ببند

سارا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:24 http://paize-zendegi.blogsky.com

شازده کوچولو ممنون! یک بار هم چشم هام و می بندم و منتظر می مانم!

سلام دوست من



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد