پوشالی از آدمها
ذهنم را هر شب درگیر میکند
نمیدانم چگونه باید فرار کرد
از ذهن خالی و پوچم
که آغشته به سم دیرینگیست
میخواهم با آب زلال تو
هر شبم را شستشو دهم
اما باز هم
ذهن درگیر شبهایم
تو را گم میکند
شاید یک شب
لابلای افکار پوشالیم
تو را بیابم
آنگاه شبهایم را
تو مینامم
در آغوشت میگیرم
نوازشت میکنم
شستشو میدهم با آب زلالت
شبهای تاریکم را
اگر تو بخواهی