پوشالی از آدمها
ذهنم را هر شب درگیر میکند
نمیدانم چگونه باید فرار کرد
از ذهن خالی و پوچم
که آغشته به سم دیرینگیست
میخواهم با آب زلال تو
هر شبم را شستشو دهم
اما باز هم
ذهن درگیر شبهایم
تو را گم میکند
شاید یک شب
لابلای افکار پوشالیم
تو را بیابم
آنگاه شبهایم را
تو مینامم
در آغوشت میگیرم
نوازشت میکنم
شستشو میدهم با آب زلالت
شبهای تاریکم را
اگر تو بخواهی
درود. حالتون خوبه؟بعد این همه مدت پست تازه گذاشتید.
من که بیخیال این "تو" برای همیشه شدم.
سلام مهربونم
آخه چرا ؟
سلااااااااااااااااام
فرنوشم
دوسال بود نیومده بودم وبلاگم
الان نظر قدیمی تو خوندم یادت کردم
چطور مطوری؟
راستی دختر بودی یا پسر؟؟
دختر نه؟؟؟
سلااااااااااام....
خوبید؟؟؟
وبتون قشنگه...
مطالبشم زیباست...
اگه میشه ب وب منم سر بزنید...
تازه لینکتون کردم اگه خواستین منو بلینکید...
سلام خوبی ؟ کجایی منو یادته
سلام
سلام
رمز وبلاگت رو فراموش کردم