وقتی که همه چیز تموم میشه ، وقتی که دیگه کسی نیست ، وقتی که چشمی منتظرت نیست
چشماتو ببند و آسوده بخواب
صدای قطرات تنهایی میاد ، میشنوی . هواش ابریه ، داره کم کم میباره
برو کنار تا خیس نشدی ، انقدر ببار تا خودتم غرق بشی ....
ستاره با تمام تنهاییش میدرخشید ، شازده کوچولو نگران بود
نمیدونم چرا ، هیچ وقت هم نمیگفت .
خودشم نمیدونست ، شایدم دوست نداشت درموردش صحبت کنه اینو از چشماش میتونستم بفهمم .
همیشه به یه جا خیره نگاه میکرد ، میدونستم وقتی توی این حالته به هیچی فکر نمیکنه .
من همیشه حواسم بهش بود .
فقط میدونستم عاشق این کاره ، شایدم میخواست حتی با خودشم نباشه .
شاید نگرانیش بخاطر گلش بود ، چون هیچ وقت باهاش نبود منم هیچ وقت با اون ندیدمش .
میترسیدم در موردش سوال کنم ، شاید میترسیدم که نتونه جوابم رو بده واسه همین سکوت میکردم .
آخه شازده کوچولو باید هر روز به گلش آب میداد ........
چرا شازده کوچولو ؟؟
فکر میکردم میخوای ینجا از عشقت بنویسی همون پسره که میگی عاشقشی ولی میگی همجنس باز نیستی ولی من میگم هستی
نکنه شازده خودشه ؟؟
سلام دوست من
اگه دقت کنی موضوع وبلاگم دلنوشته های یک پسر خوب هستش
واقعا دوست داری بدونی شازده کوچولو کیه
اره ، شازده کوچولو دلم هستش
هر کس عاشق چیزی هستش
انسانی که عاشق نباشه مثل حیوان میمونه
هر کسی عاشق چیزیه
یکی عاشق پوله ، یکی عاشق ماشینه ، یکی عاشق خانواده هستش
یکی عاشق کارشه ........... و در آخر منم عاشق همجنسم هستم
اگر گناهی مرتکب شدم بگو تا خودم رو اصلاح کنم و توبه کنم
خواهشن بگو
راستی شما عاشق چی هستی ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!