صدای شکستن بلورهای دلتنگی
صدای شکستن باورهای تکرنگی
کوهستانی از درد و بردباری
در تماشای روزهای رفته
آنقدر زندگی را مرور کرده ام
تا فراموش کنم ، فردای رویاهایم را
آنقدر فراموشی را تکرار کرده ام
تا گم کنم ، دلتنگیهای شبنم قلبم را
آنقدر تنهاییهایم را وصله کرده ام
تا فراموش کنم ، بیقراریهایم را
تا دستهایم پینه بندد
تا استوار گردم
با اشکهایت پاک کن
دردهای دوریم را
زندگی را از سر میگیرم
خستگی را بهانه میکنم
در تنهایی و افکار خود میپرم
تا آسمان تار را فراموش کنم
در سراشیبی احساساتم
آرام و بی صدا
مثل هر شب
تنها و بی کس
میشکنم