همه خسته و درمانده ، توی حرفا و چهرشونه
آدمای حقیری که هر روز به طمع مال بیشتر همدیگرو میدرن
اینو حس میکنم و میبینم
یه نقاب سیاه
حتی موقع خواب هم با نقاب میخوابن
از چی میترسی ، از خودت ، از من یا از خدات
پنجرهها رو باز کن ، ببین خدا چقدر زیباست
صدای پا رو میشنوی ، چقدر آرامش بخشه
داره میاد ، میاد تا تو رو با خودش ببره
دیگه حقارت بسه ، حالا دیگه موقع رفتنه
دریغ از گوش شنوا
دریغ .........
شازده کوچولوی من
برای تو مینویسم ، برای تو
تویی که هستی و هر روز زاده میشی
سفر میکنی ، پاک و ساده
شاید برای گفتن زوده
ولی
تو دیگه تنها نیستی ، خدا گفت خودم شنیدم
بلند گفت تا همه بشنون
هر روز در آغوش من آرام میگیری به امید فردایی روشن
پس بخواب تا فردایی دیگر .........
سلام
چقدر حس خوبیه که صدای خدا رو شنیدی
برای تو وشازده کوچولوت آرزوی دنیا دنیا آرامشو دارم
تو هستی و
شازده کوچولو در بغلت
و خدایی که همون نزدیکیست
سلام دوست من
اره واقعا حسه خوبیه
مطمئن هستم تو هم شنیدی کمی بیشتر دقت کن
واقعا لحظه خوابیدنش لذت بخش و آرامش دهنده هست
مرسی .عزیز خوشحالم که اولین نظر رو شما دادین.
سلام

خواهش میکنم
ولی ای کاش ادرست رو میزاشتی بدونم کی هستی