این منم ، با تمام رویاهایم
ایستاده ام ، ایستادگی میکنم
زندگی را دوره میکنم
رختهای چرک افکارم را
ذهن خالی از بودنم را
پوچ میشوم گاهی
شبهایم را با تو میگویم
تویی که زندگی را میکاوی
اندازه دردهایم را میدانی
فرار میکنی از رویای شیرینم
مرا جستجو کن
ارزش زمان را از دست داده ای
شاید فراموش کرده ای
ذهن خاموش افکارم را
پروردگارا ، هر سال را به امید سالی بهتر ، به اتمام میرسانم
پروردگارا ، سالی که گذشت ، پر از فراز و نشیب ، خنده ها و گریه ها ، غم و شادی و هر آنچه تو مقدر نمودی گذشت
پروردگارا ، میدانم که در همین نزدیکی ، لای سبزه عید ، در تنگ ماهی ، در کنار هفت سین سفره نشسته ای
پروردگارا ، میدانم که به من لبخند میزنی ، مرا نوازش میکنی ، مرا میبوسی ، دلم را ، مثل فصل و سال نو ، تازه و بی ریاتر کن
پروردگارا ، از تو میخواهم ، دوستانم را ، در این شادی و تازگی سهیم کنی
سال نو مبارک
کفشهای کهنه دلم را ، بر دیوار خاطراتت آویزان میکنم
پر از گلایه های تکرارم
غرق در دنیای پوشالی
زندانی افکار خویشم
با هر نفسی ، زندگی را آرزو میکنم
......................................
تحمل تنهایی و رنج بیگانه بودن با آدمهای پوشالیتر از رویاهایم
نوش دارو
ترس مهتاب
گم میشوم تا بینهایت
جایی که خورشید صبحها غرب میکند
دلتنگی شبنم را باور میکنم
حکایت برگهای خشک پاییزیست
دلهرهای صبح را احساس میکنم
جایی که سکوتم را میشکند
غرق در پرواز افکار پوچم
مثل هر شب
گنگ میپیچم تا صبح
ذکر رویاهای دیرین
آغاز صبح
خسته شدم
با کوله باری از گذشته تاریک
خسته از گم شدنهای پی در پی
غرق در ابرهای سرد زمان
خسته از تکرار روزهای آینده
با شراب تلخ روزهای آینده
خسته از احساس تکرار زمان
لذت راه رفتن در اوج زمان
سرزمین دور ، رویایی دورتر
خسته ام ، از فرداهای دورتر