دل نوشته های یک پسر خوب

تا نرم و نازک هستند درشتی کنند و چون درشت شوند نرمی و لطافت

دل نوشته های یک پسر خوب

تا نرم و نازک هستند درشتی کنند و چون درشت شوند نرمی و لطافت

شازده کوچولو و گذشته ها

امروز چوب خط زندگی یک بار دیگر خط خورد ، یک روز بزرگتر یک روز نزدیکتر به مرگ  

 

صندلی خالی گوشه اطاقم حکایت از روزهای رفته داره ، روزهایی که پوچ شد در حسرت عشق پوشالی    

 

صدای زمزمه های کودکیهای عشق بی سر انجام ، در قلمرو زمانهای فراموش شده     

 

چه زود میشکند قلب پاک در این آشفته بازار قلبهای فاسد و سیاه  

 

سیاهی در حال افول است دریاب ثانیه های شوریده حال را در بستر نابودی  

 

چه زود پشیمان شدی از حرفهای دیروز  

 

شرمسارم اگر برای تو فنا نشوم  

 

شرمسارم 

 

 

 

ای شازده کوچولوی تنبل ، با زور صبح از خواب بلندش کردم 

 

دیشب تا دیر وقت بیدار بود 

 

داشتیم در مورد گذشته ها حرف میزدیم 

 

گذشته های رفته ، خیلی برام جالب بود 

 

آخه اون به آینده اعتقادی نداشت و اون رو زائده ذهن پریشان آدم میدونست 

 

اون گفت آینده الان هستش ، بدون حال آینده ای وجود نداره ، پس به آینده فکر نکن ذهن خودت رو درگیر افکار ظالم خودت نکن 

شازده کوچولو و حرفهای آدمها

دیگه گوشام عادت کرده به حرفها ، به زبون هرزه دیگران  

     

راست راست توی چشام نگاه میکنن و میگن دوستت دارم ، عاشقتم  

      

ولی همون اول راه جا میزنن ، این جملات هم مثل بقیه چیزها شده جزئی از روزمرگی آدمها  

 

دلم تنگه ، برای یه عشق واقعی ، کسی که جا نزنه ، کسی که چیزی به زبون نیاره ، عمل کنه 

  

چه آرامشی دارم وقتی صدای شب رو میشنوم ، حداقل اون دیگه با آدم رو راسته   

 

کدوم آدمی رو میشناسید که واقعا برای عشقش مرده باشه ، من میمیرم  

 

بوسه های هر شب تاریکی و من ، لذتی که تا ابد وجود داره توی تنهایی من  

   

گاهی از سر دلخوشی ، گاه از روی ناباوری ، چه زشت میخندند برای روح آدمی 

  

سکوت باید استوار باشد تا منو به آرامش برسونه ، آرامشی که هر شب به دیدنم میاد  

 

تازه میفهمم دنیا چه خبره ، من رو محکوم کردن خیلی سال پیش 

 

محکوم به تنهایی تا ابد با تاریکی مطلق 

 

 

 

شازده کوچولوی من بهم قول دادی 

 

توی چشام مثل همیشه زل زدی و قول دادی 

 

میدونم که همیشه روی حرفت هستی 

 

منم همینطور هنوز هم سر حرفم هستم  

 

هیچ وقت منو ترک نکن ، چون بی تو هیچم  

شازده کوچولو و بیداری من

سکوت یه حسیه برای شب ، چشام رو میبندم و صداش میکنم ، چه حس غریب و قشنگیه  

 

کیه که شبا بهش پناه میبره ، کیه که همدمش میشه ، کیه که براش ترانه میخونه و آهنگ میسازه 

 

آدمهای خسته از کار ، زندگی ، مرگ تدریجی سکوت برایشون معنی نداره 

 

شبایی که همدم سکوتن و منم همدم تاریکی 

 

چشمهایی که براه موندن و سکوتی از شب رو نظاره میکنن ، چه واژه دردناکیه وقتی با غربت هم آغوش میشن 

 

برای رسیدن شب لحظه شماری میکنم هر روز تا همدمم رو همراهی کنه ، شب

 

و به نظاره میشینم هم آغوشی شب با سکوت رو تا سحر برای لذت بردن از تنهایی باورهایم 

 

چه عاشقانه در هم میپیچند تا صبح ، عشق اینجاست ، صفا اینجاست ، باور اینجاست 

 

من هم میروم تا صبح با همدم تاریکم در بستر خواب 

 

تو مرا دریاب  

 

 

 

الان که دارم این مطلب رو مینویسم شازده کوچولو آروم و غریبانه به خواب رفته 

  

با تمام پاکی و معصومیتش اونم داره هم آغوشی میکنه ، شایدم نه ... 

 

اونم یه وقتهایی تا صبح با من بیدار میمونه 

 

شاید فقط اونه که میفهمه من چی میگم

 

واسه همینه که قول داده تنهام نزاره

شاید  ......

شازده کوچولو و افکار پوچ من

زمزمه های با تو بودن تا سر حد جنون  

 

چه زود جان میگیرد لبهای تشنه ماهی در تنگ تنهایی 

 

ارتعاش افکار پوچ با کلمات بیجان در قلبی تهی از عشق 

 

چه زود فراموش میشوی در تنهایی احساسات 

 

خواب کودکی که هیچ وقت مغشوش نیست از ترس جنون 

 

وای بر من که با افکار دیگران خالی میشوم از احساس 

 

آدمهایی که زندگی میکنن در افکارم ، میخواهند کوچ کنند 

 

بهتر ، زودتر 

 

 

 

الان که دارم این مطلب رو مینویسم ، شازده کوچولو در حال بازی کردنه 

 

گاهی نگاه منو با لبخند بدرقه میکنه 

 

خوش بحالش ، خوش بحال افکارش  

 

داره صدام میکنه ، باید برم ادامه بازیمون رو ادامه بدم  

 

خوش بحال شازده کوچولوها که برعکس اسمشون خیلی بزرگن 

 

خیلی ......... 

شازده کوچولو و آسمون ابری

یه روزهایی دل آسمون میگیره و دوست داره بباره ، ولی نمیدونه چطور 

 

مثل وقتهایی که آدمها از همه چیز خسته و درمونده هستن  

   

ابرهایی که همدم اسمون میشن و با آسمون گریه میکنن 

 

مثل بچه هایی که توی آغوش مادر آروم میگیرن   

 

کی میدونه آغوش چیه ، عشق چیه ، مهر و محبت چیه   

  

انقدر غرق در آسمون میشم که یه وقتهایی زمین میخورم  

  

دیگه موقعه هم آغوشیه ، داره صداش میاد  

 

آسمون میخواد گریه کنه ، شاید تقصیر آدمها باشه 

   

برید کنار خیس نشید  

 

 

 

شازده کوچولوی من ، تو هم از آسمون اومدی 

 

آخه هر چی از آسمون میاد زیباست

 

توی سیار تو  هم آسمون دلش میگیره ؟