دل نوشته های یک پسر خوب

تا نرم و نازک هستند درشتی کنند و چون درشت شوند نرمی و لطافت

دل نوشته های یک پسر خوب

تا نرم و نازک هستند درشتی کنند و چون درشت شوند نرمی و لطافت

شازده کوچولو و راز من

شرمسارم  

شرمسارم از دنیا 

حتی برای دقایقی ایستادن بر قله تنهایی خود ، شرمسارم 

از این خیانتی که بر رویاهای نیمه شب درونم داشتم ، شرمسارم 

نوشتهای پوشالی ، یک به یک از پس افکار پوچ و باطل رشد میکند ، شرمسارم 

از نگاه کودک درونم ، که هر روز فریاد بر میاورد ، شرمسارم   

چهرها و خاطرات کودک درونم ، که در کشمکش ازلی هستند ، شرمسارم 

از اینکه میگویم ....... ، شرمسارم 

 

  

سلام شازده کوچولو ، امشب چه خوابی برام دیدی 

دیشب که نزاشتی بخوابم ، تا نیمه های شب فقط سوال پیچم کرده بودی ، از ستارهها و گلها میگفتی ، از رویاهات از ..... 

اگه امشب بزاری راحت بخوابم فردا شب یه رازی رو بهت میگم 

اول باید قول بدی امشب رو آروم به صبح برسونی ، اونوقت رازم رو باهات تقسیم میکنم

ش ک * قول . قول . قول 

 

شازده کوچولوی پاک

از زمین آموختم سخت و سخاوتمند باشم 

از آسمان آموختم که بزرگ و بینهایت باشم 

از پرنده آموختم سبک بال و آزاد و رها باشم 

از دریا آموختم زیبا اما عظیم و با هیبت باشم 

از رودخانه و جوی آموختم روان و درحرکت باشم 

از درختان آموختم که آغاز هر فصل پر میوه باشم 

از ماهی آموختم در تنگ شیشه دلتنگ دریا باشم 

از .................. 

از شما چه بیاموزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

 

میدانم که هر لحظه با منی ، با هر دم و بازدم 

با هر خنده و گریه ، در خواب و بیداری  

همیشه برای تو مینویسم ، برای تو تا بدانی که هر لحظه با تو هستم 

تو را دوست دارم نه به خاطر رویاهایت بلکه بخاطر روح بزرگتر از دریا و آسمانت 

صدای خندهایت را هنوز میشنوم ، چه پاک و بی آلایش 

نگاه ژرفت که تا اعماق درون نفوذ میکند ، چه پاک و ساده و معصوم مینگری 

شازده کوچولوی من 

شازده کوچولو و اخلاقیات

فقط با یک لبخند شروع میشه ، میرسه به اوج و بینهایت ،جایی که خدا هست و منتظره اون جرقه کوچیکه 

فقط با یک لبخند ،  آغاز میشه دوستی و صمیمیت 

اما دیر وقته که ندیدم اون لبخند رو 

شاید روزی ، غریبه ای مرا با خود ببرد به بینهایت ، هنوز هم چشم بر لبها دوختم ، شاید ...... 

 

 

شازده کوچولو یه چیز دیگه رو وارد زندگی من کرد ، گوسفند زبون نفهم 

امروز باهم توپ بازی کردیم ، یه عالمه کلی خوش گذشت 

دارم کم کم با اخلاقیات ما زمینیها آشناش میکنم ، ولی حواسم بهش هست که گول گربه نره و روباه مکار رو نخوره  

 

امیدوارم زندگیتون پر از گوسفند باشه ، چون هر چی باشه از گربه نره و روباه مکار بهتره

اولین درس شازده کوچولو

واژههای تنهایی یکی پس از دیگری در گذر زمان گم میشود و هر زمان واژه ای تازه خودنمایی میکند  

تیک تیک ساعت نشانی از مرگ لحظه ها دارد و من هنوز در حال زندگی در لحظه های مرده 

لحظه هایی که نشان از مرگ تدریجی در انقلابی از زمان در آینده دارد 

پیش میروی تا سیاهی مرگ را در پس لحظه ها نومید کنی  

 

  

از دست این شازده کوچولو بازم تسلیم کاراش شدم

گوسفند رو با تمام دردسراش پذیرفتم

ولی یک چیز بزرگ رو فهمیدم

اینکه تمام گوسفندهای دنیا باید صاحبی داشته باشن 

شازده کوچولو هم فهمید که گوسفند نمیتونه یه سوغات باشه بلکه اون یک ، یک ..... نمیدونم شاید هر چی که شما فکرشو بکنید همونه  

امیدوارم که دور گوسفندان زندگیتون حصار بکشید تا بلایی که سر من اومد سر شما نیاد 

شاهکار من یا شازده کوچولو ؟؟؟

 روزهایی که رنگ میبازن مثل برگهای پائیزی 

آدمهایی که در خودشون میپیچن مثل کلاف سردرگم 

چهرههایی که وحشتناک از کنارت میگذرن 

حتی شب هم وحشت میکنه و دلهره داره  

باز خورشید طلوع کرد تا باز هم آدمها در کلاف خودشون بپیچند 

کسی رو میشناختم که آخر در کلاف سردرگمی خود گم شد 

خدا رو احساس میکنم در پس تاریکی

 

 

واقعا که ، اینم سوغات بود آوردی 

ما رو باش کلی نشسته بودیم تا سوغاتت رو نشون بدی 

اعصابم رو خورد کرد ، نمیدونم چرا اینطوری باهاش برخورد کردم  

کمی تنهاش گذاشتم تا شاید کمی آروم بشم از خونه زدم بیرون 

وقتی برگشتم یه فاجعه بزرگتر اتفاق افتاده بود ، تازه به عمق ماجرا پی بردم

تمام باغچه کچل شده بود ، حتما تقصیر سوغات شازده کوچولو بود

نمیدونم باید خوشحال میشدم یا ناراحت

شازده کوچولو زل زده بود بهم ، فقط زل زده بود   

شایدم تقصیر خودم بود که داستانشو براش خونده بودم 

آخه سوغات برام یه گوسفند آورده بود