شب میاد ، یکی میره ، یکی میاد
اگه زمزمه ای با خودت کردی و آخرش نتیجه نگرفتی ، بدون که زندگیت بیهوده بوده
کلاغها دیگه برای رنگشون ، عزا نمیگیرن
منتظر بهار میمونم ، شاید این یکی با بقیه فرق کنه ، میخوام این فصل فقط درو کنم
صداقت پاییز ، گذشت و یکرنگی زمستان ، زیبایی و احساس بهار ، گرما و بخشش تابستان ...
راه و مسیر گذشته دیگه ، تکرار لحظه های آینده هستش
همیشه اولش سخت بود ، ولی عادت شد ، یه اشتباه بود
تنها بودن رو ترجیح میدم به آدمهایی که هر روزت رو به لجن میکشن ، حتی خودشون رو هم غرق میکنن از روی حسادت
بالهای زندگی برای پریدن بود ، وقتی به ساحل رسید دیگه برید از پرواز ، دیگه آخرش بود ، منم باورش کردم
شاید باقی زندگیش رو روی خاک باشه ، دیگه اشباع شده بود از پریدن ، دیگه اوج رو دوست نداشت ، باید میموند تا آخرش ، چون ساحلش رو پیدا کرده بود
هر بار مثل داستانهای شازده کوچولو ، روزها رو میگذرونم ، تا آخر روز غروب رو ببینم ، واقعا چه لذتی میبرد شازده کوچولو ، تازه دارم درکش میکنم
دیگه چشم پوشی نمیکنم از هیچ خطایی ، آدمایی که توی گرداب زندگی پایین میرن ، دیگه نمیخوام بیشتر از این پایین برم
شراب زندگی رو سر میکشم تا طلوع دوباره خورشید
میرم تا چشمهای آلوده رو به رنگ شب آغشته کنم ، اونوقته که با خودم خلوت میکنم
وقتی چشمام و میبندم تا چیزی بنویسم ، یه حس خواست بهم دست میده ، نمیدونم چیه ولی خیلی دوست دارم لمسش کنم
سخت نیست ، گرفتن دستای آدما ، شاید اکراه داره برای بعضیها
بهونه ای برای از دست دادن ندارم ، آخه همه چیز رو اینجا باختم ، باور نداری از نوشتهام بفهم
هر شب ، یه وقتی برای سمپاشی افکارم میزارم ، تا شاید از یادم زدوده بشه ، ولی از ویروس ایدز هم بدتره
بگذریم ، از این حرفا
زشتیها و زیبایی های زندگی رو میشه به وضوح دید ، اصلا هم چشم بصیرت نمیخواد
جالب بود برام امروز ، تجربه جدید ، افکار و دیدگاههای جدید ، از یه منظر و موضع دیگه
شکستن و زمین زدن دیگران کاری نداره ، تا حالا دور و وریات رو دیدی یا اصلا احساسشون کردی
امروز فهمیدم که واقعا ناقص هستم ، احساساتی و زودباورم هنوز ، شاید یه خصلت یا یه عیب بزرگ باشه ، هر چی هست بهش افتخار میکنم ، که یه رنگم
فکر میکنم باید آدما رو وارونه دید ، شاید خنده دار باشه ولی میخوام امتحانش کنم
سرشت و ذاتم ، داره صدام میکنه فکر کنم موقع رفتن باشه
آغوش باز میکنم برای رسیدن بهش ، احمقانه هست ، ولی این کار رو میکنم
من یه شب گردم ، توی ذهن تاریک شبهای درهم آویخته آدما
کی باخته مثل من ، برای بودن ، حتی یک لحظه توی لحظات گذشته تو
هوای شهرمون هر روز ، برای نفس کشیدن تنگتر از روز قبل
آلبوم عکسهای یادگاری رو ورق میزنم ، میرسم به آخرین برگ ، دیگه خاطره ها هم محو شدن
نفوذ کلمات ، زیر پوست ضخیم نگاههای بی تفاوت و سرد فصل پائیز ، اونم دیگه پذیرای این کلمات نیست
نور امید ، توی زندگی و سرنوشت من هنوز در حال جنگ با تاریکیهای افکارمه ، هر شب درد میکشم
زندگی رو ورق میزنم ، میرسم به یه روز پوچ و کسل کننده دیگه ، دیگه ورقهای زندگی هم دارن منو ترد میکنن
شاید گرفته دلش از این همه ورق خوردنای بی هدف
یادم نمیره که باید برات فنا بشم ، چون بهت قول دادم
راهی نیست برای ندیدن ، پس میرم تا باز ببینم ، لحظات تلخ و بی احساس آدما رو
زندگی ، بازی کودکیست که هیچ وقت ارضاء نمیشه
شکنجه های روز و عذاب شب ، زندان روز و انفرادی شب
میدونم که میدونی ، ولی باید درک کنی ، بفهمی من و دنیای کثیفم رو
انگار زندگی کردن بین شماها سخته ، داری نگاهم میکنی ، ولی منو میشکنی ، پس نگاهم نکن
زندگی همینه ، یکی میاد ، یکی میره ، یکی هم هیچ وقت نمیاد ، ولی کسی نمیمونه
هر روز بر افکارم شلاق ندامت میزنم تا بهای سنگین گذشته رو بیاد داشته باشم
کی میشه آدما ، از حصار کوته عقل پوچی که توی زمان خودشون گمش کردن بیان بیرون
بازم مشغول عشق بازی خودم میشم ، تا دیگه گذر زمان نتونه مثل آدما پوچم کنه
بدون که میگذره این روزها ، ولی تنها تویی که باید تاوانش رو بدی
من توی قله ها هستم ، میخوام همه چیز رو از اول شروع کنم
شاید یه احمق ساده هستم
توی تنهایی شبام ، صداهای غریبی میاد
خیلی برام آشناست
شاید صدای دالان پیچ در پیچ زندگی باشه
شاید صدای شازده کوچولو هستش که توی تاریکی افکارم داره دست و پا میزنه
دودل هست ، نمیدونم باهاش چیکار کنم
احساسم میگه باید شازده کوچولو باشه که رفته توی تاریکی اعماقم
دودلم برای نجاتش ، دودلم
این بار برای خودم مینویسم ، از زندگی آینده ای که همین فرداست
از آدمایی که عشق هیچی نمیدونن ، عشق براشون یه خیابون بن بست یا یکطرفه هستش
فقط میگن ما هم عاشقیم ، عاشق .............
تا حالا دل به هیچ کس نداده بودم ، میترسیدم از خودم ، از دیگران
میترسیدم له بشم ، نابود بشم
خواستم فقط یکبار توی زندگیم نترسم ، از خودم ، از دیگران
ای کاش باز هم ترسیده بودم
امروز له شدم ، نابود شدم برای همیشه
دارم میرم توی تاریکی مطلق ، خودم ، زندگیم ، افکارم ، رویاهام ، حتی موبایلم
میخوام صبح که از خواب بلند شدم یه لجن باشم ، یه آشغال ، یه کثافت
آخه آدما خودشون خواستن
آخه آدما ، لجن ، آشغال و کثافت رو دوست دارن
دیگه احساسی ندارم ، به هیچ چیز و هیچ کس
دیگه هیچ عشقی منو ارضا نمی کنه
هیچ عشقی
شازده کوچولو امروز فهمید به درد هیچکس نمیخوره ، برای هیچی ساخته نشده ، من بهش نگفتم ، بهش گفتن
شازده کوچولو تموم شد ، از بین رفت برای همیشه
امروز له شد ، نابود شد ، خودش ، غرورش و هر چی که داشت
رفت به تاریکی ، تاریکی مطلق ، دیگه هیچ کس اونو نمیبینه